شهاب‌الدین حسین‌پور، کارگردان «گالیله» با بیان اینکه کسی توان و حوصله رنج کشیدن برای اجرای «گالیله» را ندارد، می‌گوید دیدنی و تصویری کردن نمایشنامه‌ای که صرف خوانش آن، مخاطب را خسته می‌کند کار بزرگ یک تیم اجرایی است که عشق به تئاتر آن‌ها را کنار هم قرار داده است.

نگار امیری: «بدبخت ملتی که قهرمان ندارد! بدبخت ملتی که به قهرمان نیاز دارد.» این جملات بخشی از دیالوگ‌های پایانی نمایشنامه «گالیله» برتولت برشت، نمایشنامه‌نویس آلمانی است که پس از برپایی دادگاه تفتیش عقاید و توبه گالیله از ترس شکنجه شدن بین او و آندرآ شاگردش ردو بدل می‌شود.

نمایشنامه «گالیله» بخش‌هایی از زندگی پدر علم مدرن، ستاره‌شناس و فیزیکدان ایتالیایی است که به رد نظریه زمین‌مرکزی کلیسا پرداخت و عنوان کرد که خورشید ثابت است و این زمین است که به دور آن می‌چرخد. نظریه‌ای که در اواخر قرن شانزدهم میلادی و حاکمیت کلیسا نتیجه‌ای جز دادگاه تفتیش عقاید و سوزانده شدن در آتش را برای این دانشمند رقم نمی‌زد و او از ترس جان مجبور به کتمان حقیقت شد.

نمایشنامه‌ «گالیله» نوشته برتولت برشت این روزها با کارگردانی شهاب‌الدین حسین‌پور و حضور جمعی از هنرمندان شناخته‌شده تئاتر در تالار اصلی تئاتر شهر میزبان علاقه‌مندان است.

با شهاب‌الدین حسین‌پور گفت‌وگوی کوتاهی درباره «گالیله» داشتیم که در ادامه می‌خوانید.

نمایش «گالیله» و نام حمید سمندریان در تئاتر ایران و شرایطی که برای تولید این نمایش در سال‌های گذشته بوجود آمد، تولید این نمایش را به یک نوع حسرت تبدیل کرد. همین مسئله باعث شد کارگردانی این متن از نظر روانی سخت‌تر از سایر متون بشود، چراکه اجرای این متن توسط هر کارگردانی ناخودآگاه برای مخاطب تئاتر یک مقایسه ذهنی ایجاد می‌کند. به نظر می‌رسد که شما هم به این مسئله واقف بودید و اجرای این کار را هم نوعی ادای دین به زنده‌یاد سمندریان عنوان کردید. اجرای این نمایشنامه در این مقطع زمانی علاوه بر ادای دین شخصی شما به آقای سمندریان، از چه منظر دیگری برای‌تان اهمیت داشت؟

من حدود بیست سال پیش به واسطه استاد حمید سمندریان با نمایشنامه «گالیله» آشنا شدم. زمانی که متن را خواندم، احساس کردم این اثر در زمینه هایی با جامعه ما قابلیت همذات‌پنداری دارد و از محتوای نمایشنامه بسیار خوشم آمد. بعد متوجه شدم خود استاد علاقه زیادی به این متن داشته و سه بار سعی کرده است تا آن را روی صحنه ببرد اما هر بار به دلایلی این اتفاق نیفتاده است. همیشه آرزو داشتم استاد این کار را انجام دهد و بتوانم در گوشه‌ای از کار حضور داشته باشم زیرا برای من که لحظه لحظه کنار ایشان بودم، آموزش و یادگیری بود.

در زمان حیات ایشان یک بار بخشی از کار را روی صحنه بردیم و آنجا با تحلیل‌های‌شان نسبت به تک تک کلمات نمایشنامه و طرز فکر ایشان درباره این اثر آشنا شدم تا اینکه بعد از درگذشت‌شان قول دادم روزی بر اساس وسع و دانشی که دارم، این اثر را به یاد ایشان روی صحنه ببرم.

شما پیش از این با پیام دهکردی به عنوان بازیگر نقش گالیله تمرین کرده بودید، چه شد که پس از عدم فعالیت ایشان، تصمیم گرفتید تا از فرهاد آییش برای همراهی دعوت کنید، آن هم با توجه به تفاوت سنی و تفاوت در نوع بازی که این دو هنرمند دارند؟

پیام دهکردی مثل من شیفته استاد سمندریان بود، بازیگر توانمندی که استاد هم او را بسیار قبول داشت اما عدم حضور او در دور دوم باعث انتخاب جناب آییش شد. من تصمیم داشتم این تراژدی را به یک گروتسک که ژانر مورد علاقه‌ام به شمار می‌آید، تبدیل کنم. کاری که خیلی از استادان تئاتر آن را نشدنی می‌دانستند. این تصمیم برای رفتن به سمت گروتسک تاکیدم را برای حضور آقای آییش بیشتر می‌کرد. ایشان کمدی را بسیار خوب می‌شناسد و از جمله بازیگران باتجربه ای است که برای تحلیل و بررسی نقش وقت و زمان بسیار صرف می‌کند.

اجرا رفتن این نمایش و همکاری من با آقای آییش یک معجزه است. چیزی جز عشق من و آقای آییش را در کنار هم قرار نداده است، به دلیل تفاوت سلیقه هر بازیگر دیگری بود در این مسیر از همراهی با من منصرف می‌شد و هر کارگردان دیگری بود نیز بازیگر خود را تغییر می‌داد ولی به قدری حضور قدرتمند و قلب مهربان و انرژی ایشان ارزشمند بود که از ایشان درس‌های بزرگی آموختم و به این همکاری افتخار می‌کنم.

به نظر می‌رسد اجرا در ایجاد این فضای گروتسک آن طور که باید پیش نرفته است؟ 

بله. من صدردرصد آنچه می‌خواستم روی صحنه نمی‌بینم، ما قرار بود گروتسک کار کنیم اما این موضوع به نهایت خود نرسید، البته طنازی‌ها باعث لذت تماشاگر است.

اما شوخی‌ها و تکرار دیالوگ‌هایی را شاهد هستیم که حذف آن‌ها نیز ضربه‌ای به متن اجرا نخواهد زد؟

شوخی‌های کار بر اساس تعامل بین من و بازیگران شکل گرفته است. اما تکرار دیالوگ‌ها توسط آقای آبیش شکل و تیپی است که ایشان برای نقش خود در نظر گرفته است. البته باید به این موضوع هم اشاره کنم که من در روند تمرین بسیار سخت‌گیر هستم اما دوست ندارم تا در زمان اجرا با توجه به شرایط و چالش‌هایی که بازیگران با آن درگیر هستند، دست آن‌ها را در بداهه ببندم. شاید این بخش‌ها در سلیقه من نباشد اما من به بازیگرانم اعتماد دارم و مردم هم آن را پس نمی‌زنند.

«گالیله» یک نمایشنامه طولانی و دشوار است اما در اجرای شما هم زمان اجرا کوتاه‌تر شده و هم جنس زبان نمایش به زبان محاوره تغییر کرده است. این دراماتورژی بر چه اساسی و با در نظر گرفتن چه مناسباتی انجام شده است؟ 

تصویری کردن نمایشنامه گالیله کار ساده‌ای نیست. ما دو ماه، هفته‌ای سه شب با محمد امیریاراحمدی روی نمایشنامه کار کردیم و دراماتورژی ایشان روی متن مثال زدنی است. من می‌خواستم دیالوگ‌ها از حالت کلاسیک به شکل محاوره بیان شود و به همین دلیل بر اساس شیوه اجرایی، سبک و جنس دیالوگ‌ها دراماتورژی شد. به هر حال به زعم ما نمایشنامه هر چقدر که محتوای بی‌نظیری داشته باشد، شکل و ساختار نمایشنامه‌نویسی ضعیفی دارد. به همین دلیل سعی کردیم کار را کوتاه کرده و صحنه‌هایی را در هم تنیده کنیم‌.

از طرف دیگر «گالیله» یک نمایش تماما سیاسی است و من دوست نداشتم شعارزده باشد. پس با حفظ رسالت نمایشنامه‌نویس مدت زمان کار را کم کردم. چند صحنه هم بنا به سلیقه مخاطب امروز به سمت کرئوگرافی رفت تا بدون خستگی این محتوا دیده و شنیده شود. دیدنی و تصویری کردن نمایشنامه‌ای که خواندنش هم مخاطب را خسته می‌کند کار بزرگ تیم اجرایی است.

من در عرصه تئاتر برای خودم جایگاهی قائل نیستم اما با ادعا می‌گویم که کسی توان و حوصله رنج اجرای «گالیله» را ندارد. اجرای این اثر یک حرکت انتقادی است. ما در دوره‌های قبل با چالش‌های زیادی روبه رو شدیم و ساعت‌ها برای اجرای بدون حذف جلسه داشتیم. این کار باید بدون حذف و کم شدن صحنه‌ها اجرا می‌شد و خوشبختانه در نهایت هم تمام آنچه من می‌خواستم روی صحنه اتفاق افتاد.  اگر چیزی حذف شده به خواست گروه اجرایی و دراماتورژ بوده است.

و اما در مورد حضور تهیه‌کننده خصوصی. این همراهی و حضور از نخستین روزهای تمرین با شما شکل گرفته است؟ 

خیر. من به دلیل شرایط سخت مالی پروژه و نفوذ و ارتباطات وسیع ایشان، از خانم آزیتا موگویی دعوت به همکاری کردم. ایشان هم با دیدن شکل و سیاق کارگردانی در این اتفاق با ما همراه شد. قطعا حضور تهیه‌کننده کمک بزرگی به پروژه است. ما تئاتر را با عشق و دل مان کار می‌کنیم و این طور هنر را فهم کرده‌ایم. حضور خانم موگویی و روحیه جنگنده ایشان کمک بسیار بزرگی به ما بود البته که بنا به شرایط سخت اقتصادی و تاخیر در حضور گروه اجرایی مجبور شدیم کار را در مدت کوتاهی برای اجرا آماده کنیم و بزرگ‌ترین رنجی که من در تمام این بیست سال کار تئاتر کشیدم، همین فشردگی تمرین‌ها بود. کمبود زمان آسیب‌های جدی به ما زد. همیشه در روز اول اجرا ، نمایش‌های من کاملا آماده است اما نبود وقت باعث دیر آماده شدن صحنه، لباس و دیگر موارد اجرایی شد و باعث شد اجرای اول و دوم شکلی باشد که ما و احیانا تماشاگر راضی نباشد.

فکر می‌کنید اگر استاد سمندریان زنده بودند، نظرشان درباره گالیله‌ای که شما به آن زندگی بخشیدید، چه بود؟  
ای کاش استاد سمندریان زنده بود و می‌توانستم این اثر را به او تقدیم کنم. اگر آقای سمندریان بود حتما به وجود ما افتخار می کرد. البته با شناختی که از ایشان داشتم قطعا نمایش ما صد در صد مورد تاییدش نبود ولی می دانم که حتما به وجود تک تک افرادی که روی صحنه هستند، افتخار می‌کرد و با قلب بزرگش برای بهتر شدن کارمان در روزهای بعد راهنمای‌ ما بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *